دلشکسته
گاهی احساس میکنم روی دست های خدا مانده ام! خسته اش کرده ام خودش هم نمیداند بامن چه کند. خدایا یک مرگ بدهکارم وهزاران ارزو طلب کار خسته ام یاطلبم رابده یا طلبت را بگیر. تنها که باشی گاهی ارزومیکنی کسی اسمت را صدا کند... حتی اشتباهی!!! دلشکسته ای کنار پنجره سیگارمیکشید خسته بود انقدرخسته که یادش رفت در در اخرین پوک سیگارش رابه پایین پرت کندنه خودش را...!! زندگی هیچ وقت اندازه ی ما نشد... حتی زمانی که خودمان بریدیم ودوختیم! چگونه میتوان به زخم های پاگفت تمام مسیر طی شده اشتباه بوده است...! مادر تدبیر فردا مانده ایم باهمیم اما چه تنها مانده ایم در کلاس جمع وتفریق زمان عاشق جمعیم وتنها مانده ایم! در کشورما مردم با نفرت به صحنه بوسیدن دوعاشق نگاه میکنند! اما با اشتیاق برای صحنه اعدام جمع میشوند! زیستن با این مردم دردناک است. تمام صندلی های پارک دونفراست...! بیخیال...! روی چمن میشینیم.
Power By:
LoxBlog.Com |